اقتصاد رفتاری چیست ؟

حسابداری ذهنی (Mental Accounting)
اقتصاد رفتاری چیست؟
اقتصاد رفتاری مطالعه روانشناسی است، زیرا آن را به فرآیندهای تصمیم گیری اقتصادی افراد و نهادها مربوط میکند.
دو سوال مهم در این زمینه عبارتند از:
1. آیا مفروضات اقتصاددان از سود و سود حداکثر تقریبی خوب رفتار مردم واقعی است؟
2. آیا موجب به حداکثر رساندن ابزار پیش بینی ذهنی افراد می شود؟
در دنیای ایده آل، مردم همیشه تصمیمات بهینه می گیرند که آنها اغلب به بیشترین سود رضایت می دهند. در اقتصاد، نظریه انتخاب منطقی بیان می کند که وقتی انسان با گزینه های مختلف در شرایط کمبود مواجه می شود، گزینه ای را انتخاب می کنند که رضایت فردی آنها را به حداکثر برساند. این نظریه فرض می کند که مردم با توجه به ترجیحات و محدودیت هایشان قادر به تصمیم گیری های منطقی می باشند و به طور موثر با توجه به هزینه ها و مزایای هر گزینه ای که در اختیار آنها قرار می گیرد، آنها را بررسی و میزان سود را در نظر می گیرند. تصمیم نهایی بهترین پیشنهاد انتخاب خواهد شد. اقتصاد رفتاری توضیح می دهد که انسان ها منطقی نیستند و قادر به تصمیم گیری خوب نیستند.
اقتصاد رفتاری بر روانشناسی و اقتصاد متکی است تا بتواند به اقتصاد رفتاری چیست ؟ این نتیجه برسد که چرا گاهی اوقات تصمیمات غیر منطقی اتخاذ می شود و چرا و چگونه رفتار آنها پیش بینی های مدل های اقتصادی را دنبال نمی کند. اقتصاد رفتاری به دنبال توضیح دادن اینکه چرا فرد تصمیم به انتخاب A می گیرد و علت تصمیم گیری و انتخابش چه بوده است.
از آنجا که انسان ها موجودات عاطفی و به راحتی حواس پرت هستند، تصمیماتی میگیرند که در منافع شخصی آنها نیست.
برنامه های کاربردی
یک کاربرد اقتصاد رفتاری، اکتشافی است که استفاده از قوانین شستشو یا میانبرهای ذهنی برای تصمیم گیری سریع است. با این حال، زمانی که تصمیم گیری منجر به خطا شد، اکتشافات می تواند منجر به تعصب شناختی شود. تئوری بازی رفتاری، یک طبقه ی جدید از نظریه ی بازی، می تواند به اقتصاد رفتاری نیز اعمال شود، زیرا نظریه ی بازی آزمایش ها را انجام می دهد و تصمیمات مردم را برای تصمیم گیری غیر منطقی تحلیل می کند. یکی دیگر از زمینه هایی که اقتصاد رفتاری می تواند در آن اعمال شود، مالیات رفتاری است که به دنبال توضیح اینکه چرا سرمایه گذاران در هنگام تجارت در بازارهای سرمایه تصمیم می گیرند.
مساله اصلی در امور مالی رفتاری توضیح می دهد که چرا شرکت کنندگان در بازار، اشتباهات سیستماتیک غیر منطقی را بر خلاف فرض شرکت کنندگان در بازار منطقی انجام می دهند. چنین خطاهایی بر قیمت ها و بازده تاثیر می گذارد و باعث ایجاد ناکارآیی بازار می شود. مطالعه امور مالی رفتاری نیز تحقیق می کند که چگونه دیگر شرکت کنندگان مزایای چنین خطاها و ناکارایی بازار را به دست می آورند.
مالیات رفتاری نشان دهنده ناکارآمدی، مانند واکنش های بیش از حد به اطلاعات یا به عنوان علل روند بازار در موارد شدید حباب و سقوط است. چنین واکنشی هایی با توجه به سرمایه گذاران محدود، اعتماد به نفس بیش از حد، غرورآفرینی، تقلید و تجارت مرتبط است. تحلیل گران فنی معتقدند که مادیات رفتاری به عنوان اقتصاد رفتاری و مبنای نظری تحلیل های فنی است.
شرکت ها به طور فزاینده ای از اقتصاد رفتاری به منظور افزایش فروش محصولات خود پی می برند. در سال 2007، قیمت آیفون 8 گیگابایتی برای 600 دلار معرفی شد و به سرعت به 400 دلار کاهش یافت. اگر ارزش ذاتی تلفن 400 دلار باشد چه؟ اگر اپل گوشی را برای 400 دلار معرفی کند، واکنش اولیه به قیمت در بازار گوشی های هوشمند ممکن است منفی باشد زیرا ممکن است تلفن به نظر خیلی گران قیمت باشد. اما با معرفی گوشی با قیمت بالاتری و کاهش آن به 400 دلار، مصرف کنندگان معتقد بودند که فروش بسیار خوبی داشتند و فروش برای اپل افزایش پیدا کرد. همچنین، یک تولید کننده صابون که همان صابون را تولید می کند را در نظر بگیرید، اما آنها را در دو بسته مختلف برای تجدید نظر به گروه های چندگانه هدف قرار می دهد. یک بسته تبلیغاتی صابون را برای همه کاربران صابون، دیگر برای مصرف کنندگان پوست حساس تبلیغ می کند. هدف بعدی محصول را خریداری نمی کند در صورتی که بسته مشخص نکرده است که صابون برای پوست حساس است. آنها صابون را با برچسب پوست حساس انتخاب می کنند، گرچه این دقیقا همان محصول در بسته بندی عمومی است.
همان طور که شرکت ها شروع به درک این می کنند مصرف کنندگان آنها غیر منطقی هستند، راهکار موثری برای جلب اقتصاد رفتاری در سیاست های تصمیم گیری شرکت است که به ذینفعان داخلی و خارجی آن مربوط می شود، اگر به درستی انجام شود ارزشمند خواهد بود.
از دیدگاه بیولوژیکی، رفتارهای انسانی در حین بحران ها با سقوط بازار سهام و رشد حباب در زمانی که قیمت سهام بیش از قیمت های تاریخی قبل باشد، یکسان است. در طول این دوره ها، اکثر شرکت کنندگان در بازار چیزی جدیدی برای خودشان می بینند و این به ناچار باعث ایجاد پاسخ استرس در آنها با تغییرات همراه در پروفایل ها و انگیزه های غدد درون ریز می شود. نتیجه تغییرات کمی و کیفی در رفتار است. این یک مثال است که رفتار مبتنی بر اقتصاد و مالی می تواند مشاهده شود و متناسب با آن با استفاده از اقتصاد رفتاری است.
سودمندی اقتصادی رفتاری فراتر از محیط هایی مشابه مبادلات سهام است. استدلال های خودخواهانه، رفتارهای بزرگسالان و غیره می تواند در پنهان کردن جنایات شناخته شود و کمبود قانونی و بی توجهی به انواع مختلف می تواند مشاهده و کشف شود. آگاهی از پیامد غیر مستقیم (یا کمبود)، حداقل در پتانسیل با مدل های مختلف و روش های تجربی، می تواند مورد استفاده قرار گیرد و همچنین کاربردهای بالقوه اقتصاد رفتاری گسترده هستند، اما قابلیت اطمینان آن نیاز به بررسی دارد. کم توجهی به نقش تازگی به عنوان یک استرسور، کمبود اصلی رویکردهای فعلی برای تحقیقات بازار است. ضروری است که برای دوفازیزم های متمایز زیست شناختی رفتار انسان در شرایط روزمره استرس زا و در پاسخ به عوامل استرس زا مورد توجه قرار گیرد.
اقتصاد شناختی و علم اقتصاد
روانشناسی و اقتصاد شناختی هر دو ادعای مطالعه بر رفتار انسان ها را دارند. یک روانشناس اقتصادی کسی است که تشخیص میدهد مساله ای که او در حال مطالعه آن است هم یک مساله اقتصادی به شمار می آید و هم یک مساله روان شناختی. یا حتی بهتر است بگوییم یک مسئله در حیطه علوم شناختی.
تاریخ روان شناسی اقتصادی یا اقتصاد شناختی
حوالی سال ۱۹۶۰، روان شناسی شناختی (با استعاره از مغز به عنوان یک دستگاه پردازش اطلاعات) بر روان شناسی رفتاری تسلط یافت. روان شناسانی مانند وارد ادواردس، دانکن لوس، آموس تاورسکی و دنیل کانمن شروع به استفاده از مدل های اقتصادی به عنوان یک محک در برابر مدل های روان شناختی خودشان که مغایر با آن مدل ها بود، کردند. کانمن و تاورسکی دو تن تاثیر گذار ترین نوشته ها را در این حیطه منتشر کردند.
به رغم چالش های زیادی که میان دانشمندان حوزه های مختلف از جمله روان شناسی شناختی و اقتصاد رفتاری وجود داشت؛ رشد واقعی عصب اقتصاد در آخرین سالهای دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ انفجاری بود.
عصب اقتصاد با رشد سریع ابزارهای تصویربرداری مغزی غیر تهاجمی برای تحقیق یر روی انسان و ثبت فعالیت یک سلول عصبی توسعه یافت.
اقتصاد رفتاری چیست؟
از علم هایی که در حال بررسی نواقص ذهن و به دنبال آن تصمیمات اشتباه است، میتوان علم اقتصاد رفتاری را نام برد. این علم بر این باور است که انسانها آن طور که در علم اقتصاد کلاسیک پیشبینی شده، تصمیم نمیگیرند و تصمیمات آنها تحت تاثیر مسائل بسیار زیادیست که بعضا منجر به اشتباه هم میشود. در حقیقت، بر خلاف اقتصاد سنتی که عقیده دارد پایه و اساس در انتخابهای مردم عقل و منطق است، معتقد است که مسائلی از جمله عواطف، گرایشات ذهنی، باگ های فکری، “خود تجربهکننده” و “خود بیادآورنده” هر شخص در تصمیمگیری موثرند.
بنابراین اقتصاد شناختی رشتهایست که با روش علمی، در فضای روانشناختی فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار میگیرد. در نهایت این علم به ما میگوید که نه تنها ما همه روزه اشتباه میکنیم، بلکه دائماً در حال تکرار آن اشتباهات هستیم. رفتارهای گمراهکنندهی ما نه تصادفیاند و نه بی مفهوم، آنها اسلوبمندند و قابل پیشبینی. ما با کمک اقتصاد رفتاری میتوانیم نابخردیهای ذهن خود را بهتر بشناسیم.
نوروفایننس
یک شاخه جدید از اقتصاد رفتاری است که حوزه مالی بازار و نحوه تصمیم گیری مدیران را تجزیه و تحلیل می کند. این رشته به این میپردازد که مغز ما به عنوان یک مدیر چه طور تصمیم می گیرد. در واقع مغز ما چه طور زمانی که با یک انتخاب مالی رو به رو می شویم کار می کند.
تعریف عصب اقتصاد
اولین شخصی که از لغت عصب اقتصاد در نوشته های اقتصاد استفاده کرد، پل گلیمچر، در سال ۲۰۰۳ بود. از زمانی که جایزه نوبل برای اقتصاد در سال ۲۰۰۲ به دنیل کانمن روانشناس اعطا شد (همراه با اسمیت)، دانشگاه های بزرگ، آزمایشگاه های تحققی میا رشنخ ای خودشان را توسعه دادند و به برنامه ی درسی دانشگا موضوعانی مانند علوم اعصاب و عصب اقتصاد اضافه کردند.
عصب اقتصاد یک علم جدید است که نتایج تحقیق از رشته های اقتصاد، روان شناسی و علوم اعصاب را با هم ترکیب می کند.
عصب اقتصاد برای درک و پیش بینی تصمیم هایی درباره ی پاداش ها مانند پول، غذا، کسب اطلاعات، لذت یا درد فیزیکی و تعاملات اجتماعی به کار می رود.
موضوع «ناسازگاری و خطاهای تصمیمگیری» توسط افراد متخصص و خبره از جمله موضوعات محوری است که کانمن در تحقیقات خود به اقتصاد رفتاری چیست ؟ آن پرداختهاست. تحقیقات کانمن و آموس تورسکی موجب شد تا تحولی اساسی در حوزه اقتصاد و فاینانس ایجاد شود چرا که همواره در عمل دیده میشود رفتار عاملان اقتصادی با آنچه که تئوری رفتار عقلانی پیشبینی میکرد منطبق نیست. آنها از طریق آزمایشهای تجربی نشان دادند که چه اشتباهها، تناقضها و جهتگیریهایی همواره در تصمیمگیریهای انسانی وجود دارد. برپایه تحقیقات بعمل آمده توسط وی، تصمیمگیری انسانها در معرض خطا است و چقدر باید مراقب جهتگیریها بود. امروزه کاربرد تحقیقات کانمن تحولی شگرف در حوزه فاینانس موجب شده و کمک به فهم این موضوع کرده که چگونه عاملان اقتصادی در مورد زمان، پول اقتصاد رفتاری چیست ؟ و منابع خود تصمیمگیری میکنند.
روانشناسی اقتصادی حداقل در سه معنا به کار میرود:
- پایههای روانشناختی اقتصاد
- یک رشته از روانشناسی کاربردی
- یک رشته مطالعاتی جدا
جورج کاتونا که در ابتدا یک روانشناس بود و سپس به مطالعه علم اقتصاد پرداخت، اولین برنامه تحقیقاتی در روان شناسی اقتصادی را بنیاد نهاد. هنگام وقوع جنگ جهانی دوم، کاتونا از دانش روان شناختی اش استفاده کرد تا نسبت به تورم کنترل نشده ای که در آلمان پس از جنگ جهانی اول تجربه کرده بود، هشدار دهد. کتاب او به نام جنگ بدون تورم، تمایلی در میان برخی اقتصددانان برجسته برانگیخت.
تحقیق در روانشناسی اقتصادی زمینه علاقه اقتصادانان و روان شناسان است و بسیاری از محققانی که در مدیریت و مدیریت بزرگانی آموزش دیده اند این مطالعات را انجام می دهند.
روشهای روان شناسی اقتصادی:
رویکرد مفهومی: عقلانیت
ساده ترین راه تحقیق پیرامون روانشناسی اقتصادی در نظر گرفتن سوال ابتدای “عقلانیت” است که در اقتصاد نظری مطرح می شود. یعنی پرسیدن این که چگونه یک شخص با اطلاع، ارزش واقعی و قابل مشاهده یک چیز یا ارزش ذهی و غیرقابل مشاهده ی آن را به حداکثر میرساند.
برای مثال در مطالعات پس انداز، محققان به بررسی مواردی از این قبیل می پردازند که پس انداز چیست؟ چه نیازی به آن وجود دارد؟ چه عواملی آن را تحت تاثیر قرار می دهد؟ آیا به عواملی مانند ضخصیت، فرهنگ یا عوامل مربوط به مغز و ساختار فیزیکی افراد بستگی دارد؟
هنگامی که به دنبال یم رویکرد تجربی تر می گردیم، روش معمول آن روش آزمایسگاهی است. مشکل عمده در همه تحقیقات آزمایشی که در علوم اجتماعی انجام می شود این است که خود آزمایش یک موقعیت اجتماعی است.
مشاهده ی میدانی
برای ساختن مدل های اقتصاد شناختی، به جای آوردن مردم به آزمایشگاه، یا پرسیدن سوالاتی از آن ها در باره ی رفتار اقتصادی شان به صورت انتزاعی، میتوانیم آن ها را در دنیای واقعی شان درک کنیم یا رفتار اقتصادی آن ها را در هنگامی که رخ می دهد مشاهده کنیم یا شرایط اقتصادی را که مردم با آن مواجه هستند دستکاری کنیم.
برای مثال راج (۱۹۸۲) اثر افزایش تبلیغات یک نام تجاری را بر فروش آن در بازاری که با دو نام تجاری الف و ب قبضه شده است بررسی کرد. او پی برد در حالی که افزایش تبلیغات نام تجاری الف، تعداد خرید نام تحاری الف را توسط افرادی که از پیش به آن وفادار بودند افزایش داد، باعث کاهش خرید سایر نام های تجاری در این افراد نشد. برعکس در افرادی که به نام تجاری ب علاقه داشتند در نتیجه ی افزایش تبلیغات نام تجاری الف، حرید کمتری از نام تجاری ب کردند اما در واقع حریدشان از نام تجاری الف افزایش نیافت!
عناوین رایج در تحقیق عصب اقتصاد
رجحان ها نقش اساسی در اقتصاد شناختی ایفا می کنند. زیرا آنها اثر مهمی بر تصمیم گیری اقتصادی مانند برتری دادن نام و نشان های تجاری دارند. در سال های اخیر، رجحان یا برتری، به عنوان یک اصطلاح نظری، به صورت مستقیم قابل مشاهده نبود و باید با پرسش نامه یا مشاهده رفتار سنجیده می شد. در چندین مطالعه تصویربرداری مغزی، مناطق مربوط به رجحان کشف شدند.
درک بهتری از رجحان ها ممکن است برای پیش بینی های مختصرتری از واکنش های بازار به تبلیغات و مانند آن یا تخمین های قابلیت ارتجاعی تقاضا، مفید باشد.
سودمندی و سیستم پاداش
اندازه گیری سودمندی به صورت واقعی با استفاده از یک کالا، یکی از مشکلات محققان را نشان می دهد، زیرا سودمندی همیشه ذهنی است و به شرایط بستگی دارد. مناطق مغزی که در سودمندی مورد انتظار و سودمندی تجربه شده دخیل هستند، منظر بعدی تحقیق عصب اقتصادی است. احساس سودمندی ممکن است با فعالیت در سیستم پاداش مغز مربوط باشد.
مغز اجتماعی: انصاف، اعتماد
درحالی که رجحان و سودمندی علت تحقیق در تصمیم گیری فردی هستن، اقتصاد شناختی حوزه رفتار اجتماعی را نیز پوشش می دهد.
نظریه بازی مجموعه ای از ابزارهای تحلیلی است که به ما کمک می کند تا پدیده هایی که هنگام تعامل تصمیم گیرندگان مشاهده می کنیم را درک کنیم.
توضیح در مورد نظریه بازی:
به دو بازیکن این شانس داده می شود که مقدار ویژه ای پول برنده شوند. یکی از بازیکنان پیشنهاد می دهد چگونه پول را تقسیم کنند. بازیکن مقابل ممکن است پیشنهاد را رد کند یا بپذیرد. اگر بپذیرد هر دو سهمی را که به توافق رسیده امد دریافت می کنند. اگر رد کند هیچ کدام از آن ها پولی دریافت نمی کنند. به صورت واضح شریک خودخواه کوچکترین سهم ممکن را به رقیبش پیشنهاد خواهد گرد. چنان چه بر اساس نظریه بازی پیش بینی می شود فردی که با این پیشنهاد رو به رو میشود، سهم اندک را بپذیرد.
در عین حال در آزمایش هایی که توسط نظریه پردازان بازی هدایت می شود، فراوان ترین خروجی، یعنی ۵۰ درصد یک تقسیم منصفانه است. به علاوه چندین مطالعه گزارش می دهند که در حدود ۵۰ درصد همه بازی ها، پاسخ دهندگانی که ۲۰ درصد کل پول به آن ها پیشنهاد می شود، پیشنهاد را رد می کنند با وجود اینکه این پاسخ آنها به معنای صرف نظر کردن از کل بازی است. چرا مردم این گونه رفتار می کنند؟!
بعضی از محققان می توانستند با استفاده از fMRI تایید کنند که عدم انصاف درک شده، با فعالیت هایی در مناطق ویژه ای از مغز مرتبط است. این برای اقتصاددانان چه معنایی می دهد؟ پاسخ به این سوال و توجیه این رفتار بازیکنان در حیطه فعالیت اقتصاد شناختی قرار می گیرد.
مفهوم اعتماد، مبحث دیگری در اقتصاد شناختی است. مطالعات اولیه ای وجود دارند که اثر هورمون هایی مانند اکسی توسین یا کورتیزول را بر روی اعتماد بررسی می کنند. همچنین محققان علوم شناختی با استفاده از دستگاه fMRI مناطق مغزی مربوط به اعتماد را بررسی کرده و فعالیت آن را اندازه گیری می کنند.
به سوی یک نظریه ی عصبی تصمیم گیری اقتصادی
بر اساس دستاوردهای علم اعصاب، هیجانات نقش مهمی در بقای بشر ایفا می کند. در نتیجه منطقی به نظر می رسد که بسیاری از تصمیم های ما توسط هیجانات تحت تاثیر قرار بگیرند. شناسایی هیجاناتی که برای تصمیم گیری اقتصادی مهم هستند و زمینه ای که در آن، این هیجان رخ می دهند برای عصب اقتصاد یک تکلیف چالش برانگیز خواهد بود.
اقتصاد رفتاری: آیا پول خوشبختی میآورد؟
اینکه بگوییم پول خوشبختی میآورد یا نه، کاملا به شما بستگی دارد که آن را چگونه معنا کنید. مطالعات اخیر در زمینه خوشبختی از سراسر جهان نشان میدهد که از نظر مردم دو عامل «چگونگی نگاه کردن به زندگی» و «چگونه زندگی کردن» میتواند روی خوشبختی تاثیرگذار باشد. این دو عامل هر دو ریشه در اقتصاد رفتاری دارند. در ادامه مقالهای میخوانیم از جان کلیفتون که در تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۱۹ در وبسایت گالوپ منتشر کرده است.
اینکه مردم چگونه به زندگی خود نگاه میکنند، با اینکه واقعا چگونه زندگی میکنند متفاوت است. برای مثال ما با دو زن مصاحبه کردیم تا ببینیم که کدام یک استرس بیشتری دارند. یکی از آنها صاحب فرزند بود و دیگری فرزندی نداشت. به طور میانگین زنی که صاحب فرزند بود، استرس بیشتری را تحمل میکرد. اما اگر از آنها میخواستیم تا به زندگی خود امتیاز دهند، به نظر شما کدام یک امتیاز بالاتری میداد؟ زنی که استرس بیشتری داشت، به زندگی خود امتیاز بالاتری هم داد.
به همین دلیل است که باید هم رضایت از زندگی و هم احساسات را ارزیابی کنیم. اما پول چگونه میتواند روی این دو عامل اثر بگذارد؟
یکی از معروفترین تحقیقات درباره این سوال توسط دنیل کانمن و آنگوس داتون (برندگان جایزه نوبل) انجام شد. بر اساس این تحقیقات مشخص شد که آمریکاییها هرچقدر پول بیشتری به دست آورند، به زندگی خود امتیاز بالاتری هم میدهند. پس اگر خوشبختی به معنای آن باشد که چگونه به زندگی خود نگاه میکنیم، میتوان گفت که پول میتواند باعث خوشبختی شود.
این نظریه به صورت بینالمللی هم صدق میکند. بر اساس مطالعات سنجش خوشبختی جهان توسط سازمان ملل، مشخص شد که هرچقدر کشور ثروتمندتر باشد، مردم هم به زندگی خود امتیاز بیشتری میدهند. محققان دانشگاه پوردو و ویرجینیا به تازگی دریافتند که در سراسر جهان اگر درآمد به یک نقطه اشباع مثل ۱۰۰ هزار دلار برسد، نه تنها باعث خوشبختی نمیشود بلکه باعث میشود تا افراد به زندگی خود بدتر نگاه کنند و امتیاز کمتری به آن بدهند.
اما پول چه تاثیری روی نحوه زندگی کردن افراد میگذارد؟ مطالعات دنیل کانمن و آنگوس داتون نشان داد که در آمریکا اگر میزان درآمد افراد زیر ۷۵ هزار دلار باشد، پول تاثیر کمتری روی نحوه زندگی آنها دارد. مطالعات دانشگاه پوردو و ویرجینیا هم نشان داد که در سراسر جهان ظرفیت افراد برای داشتن یک سلامت احساسی به درآمد حدود ۶۰ تا ۷۵ هزار دلار بستگی دارد.
متغیرهایی که این محققان بررسی کردند شامل لذتهای شخصی، لبخند زدن و خندیدن، احساس احترام و خردمندی بوده است. آنها همچنین به احساسات منفی مثل خشم شخصی، استرس، ناراحتی، نگرانی و درد جسمانی هم توجه کردهاند. این موارد در گزارش اخیر احساسات جهانی گالوپ هم در نظر گرفته شده است.
پس اگر زندگی به معنای ثروتمندتر شدن نیست، افراد خوشبخت در کجا زندگی میکنند؟ بر اساس این گزارش ممکن است که آنها ساکن آمریکای لاتین باشند. شاید مردم آمریکای لاتین نتوانند به زندگی خود امتیاز بالایی دهند برخلاف کشورهای شمال اروپا، اما آنها میخندند، لبخند میزنند و تجربههای لذتبخشی دارند که در سراسر جهان کمنظیر است.
۲۴ آوریل ۲۰۱۹، ۷۱ درصد از مردم جهان اعلام کردند که روز لذتبخشی را تجربه کردهاند.
پاسخ به اینکه آیا پول خوشبختی میآورد، همچنان درک نشده است اما بر اساس این گزارشات حالا خیلی از افراد در سراسر جهان میتوانند به بهترین و بدترین زندگیها فکر کنند.
حسابداری رفتاری
در گذشته حسابداران به اندازه گیری اقلام ترازنامه و صورت سود (زیان) می پرداختند تا بتوانند پیش بینی از آینده واحد های تجاری با مطالعه و بررسی اقلام داشته باشند.
حسابداری رفتاری زمانی مورد توجه قرار گرفت که مدیران موسسات و حسابداران حرفه ای به این نتیجه رسیدند که سیستم های حسابداری و گزارش های مالی، نمی توانند تمام اطلاعات مورد نیاز استفاده کنندگان را برای تصمیم گیری، فراهم نمایند.
حسابداری رفتاری:
حسابداری رفتاری، به یکی از گرایش های حسابداری گفته می شود که به ارتباط بین رفتار انسان و سیستم های حسابداری می پردازد.
این نوع از حسابداری در واقع بسط و تکمیل نقش سنتی حسابداری می باشد، یعنی به منظور ارائه بهتر ذهنیت اقتصادی شرکت مورد نظر و کاربرد منطقی اصل افشا کامل، درج اطلاعات رفتاری به عنوان مکمل اطلاعات مالی و غیر مالی موجود ضروری هست.
از جمله اطلاعاتی رفتاری که تحت نظر مدیران می باشد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- سود
- عملیات
- توافقات با نیروی انسانی
- تاثیر پدیده های رفتاری بر موفقیت آینده سازمان
قلمرو حسابداری رفتاری:
قلمرو حسابداری رفتاری گسترده است و مواردی را به شرح زیر در بر می گیرد:
- کاربرد مفاهیم علوم رفتاری در طراحی دستگاه های حسابداری.
- مطالعه عکس العمل های افراد نسبت به شکل و محتوای گزارش های حسابداری.
- روش هایی که اطلاعات برای تصمیم گیری پردازش می شود.
- توسعه فن های گزارشگری برای ابلاغ داده های رفتاری به استفاده کنندگان.
- توسعه استراتژی های ایجاد انگیزش و تاثیر بر رفتار و روحیه افرادی که در سازمان فعالیت می کنند.
کاربرد های حسابداری رفتاری:
مزایای انسانی و اقتصادی شناخت جنبه های رفتاری حسابداری زیاد است. موقعیت های تصمیم گیری زیر بعضی از این مزایا را ترسیم می کند.
- کمک به بهبود روند مقاومت کارکنان در برابر تغییرات سیستم های حسابداری
- تاثیر سیستم حسابداری بر رفتار افراد شرکتی سیستم جدید هزینه های استاندارد اتخاذ و از آن در فرآیند بودجه ریزی استفاده نمود.
- عدم کفایت اطلاعات مندرج در گزارش های داخلی و برون سازمانی حسابداری را نمایان می کند.
تثبیت وظیفه ای:
موضوع دیگر مورد مطالعه در حسابداری رفتاری، موضوع تثبیت وظیفه ای است که در روانشناسی، یعنی فرد پس از این که به یک موضوع یا عنوان، معنایی را نسبت دهد، دیگر نمی تواند معنا یا استفاده دیگری برای آن مشخص نماید.
محققان از روی تحقیقات و شواهد پیش بینی کرده اند که اگر نتایج حاصل از روش های مختلف حسابداری، با نام مشابهی خطاب شوند مانند سود و بهای تمام شده اشخاصی که حسابداری را خوب نمی فهمند آمادگی دارند که این حقیقت را که ممکن است روش های متفاوتی برای تهیه نتایج به کار رفته را نادیده بگیرند.
القای اطلاعات در حسابداری رفتاری:
رفتار فرد از دو طریق می تواند تحت تاثیر قرار بگیرد.
- از طریق استفاده از اطلاعات زمانی که به عنوان دریافت کننده اطلاعات است.
- از طریق القای اطلاعات زمانی که به عنوان ارسال کننده اطلاعات است.
نقش اطلاعات حسابداری در تصمیم گیری:
تصمیم گیری به زبان ساده انتخاب یک راه از میان راه های مختلف است. میان نظریه های عمده تصمیم گیری می توان از دو نظریه کلاسیک و رفتاری یاد کرد.
مهم ترین مفروضات نظریه کلاسیک تصمیم گیری به شرح زیر است:
- اهداف معین و معلوم است.
- کلیه راه حل های ممکن، شناسایی می شوند و مورد بررسی قرار می گیرند.
- کلیه نتایج ناشی از هر راه حل مورد توجه قرار می گیرد.
- اطلاعات کامل، به طور رایگان در دسترس تصمیم گیرنده قرار دارد.
- تصمیم گیرندگان کاملا عقلایی عمل می کنند.
مهم ترین مفروضات نظریه رفتاری تصمیم گیری به شرح زیر است:
- تصمیمات همواره با یک سری کاستی ها و با درجاتی از عدم درک واقعی طبیعت مساله مورد نظر همراه هستند.
- تصمیم گیرندگان هرگز در ایجاد همه راه حل های ممکن برای اخذ تصمیم موفق نخواهند بود.
- راه حل ها همواره با کاستی و نقصان ارزیابی می شوند زیرا پیش بینی تمامی نتایج مربوط به هر راه حل، غیر ممکن است.
- تصمیم نهایی متوجه انتخاب راه حلی است که بر اساس برخی معیار ها از درجه ای از رضایت بخشی برخوردار است و به حداکثر رسانیده نیست.
موسسه مشاوران مطالعه مقاله کاربرد آمار در حسابداری را به شما عزیزان پیشنهاد می نماید.
نقش اطلاعات حسابداری در تصمیم گیری
ظهور ابعاد رفتاری و روان شناختی در مباحث مالی و سرمايه گذاری:
این موضوع نشان می دهد که تصميمات سرمايه گذاری تنها تحت تاثير شاخص های اقتصادی و عقلانيت قرار ندارند بلكه مقوله هايی از قبيل افق سرمايه گذاری، ميزان تحمل مخاطره، اعتماد به نفس و اطمينانی که سرمايه گذار به آن گزينه و فرآيند سرمايه گذاری در بازار دارد، وابسته است.
مواردی از اين قبيل نيز تاثير زیادی در رفتار سرمايه گذاران دارد که باعث تغییر در نوع تصميمات آنها می شود و سبک رفتار سرمايه گذاری آنها را تشكیل می دهد.
پیدایش علوم رفتاری در علم مالی، يک رويكرد جديد در مطالعات بازار های مالی می باشد که به اين موضوع می پردازد که بر خلاف مباحث و تئوريی های مالی استاندارد، گرايش های رفتاری و شناختی می توانند بر قيمت های دارايی های مالی دارای تاثير زیادی باشند.
برخلاف نظريات و رويكرد های شارپ و مارکويتز، مباحث رفتار مالی و سرمايه گذاری، مباحث مربوطه به افراد و طرقی است که گاهی اطلاعات را جمع آوری و استفاده می کنند.
اين جنبه از تصميمات مالی و سرمايه گذاری به دنبال فهم و پيش بينی دخالت و تاثير تصميمات روان شناختی در بازار مالی منظم است .
تئوری چشم انداز (Prospect theory):
این تئوری مربوط به سرمايه گذاران ريسک گريز هستند و ريسک (EUT) بر طبق تئوری مطلوبيت، مورد انتظار گريزی معادل مقعر بودن ١ تابع مطلوبيت است به اين معنی که مطلوبيت نهايی ثروت کاهش می يابد.
اگر چه تئوری مطلوبيت به مدت طولانی يک تئوری جالب و جذاب بوده است، اما اين تئوری در پيش بينی سيستماتيک رفتار انسان، حداقل در شرايط نا مطمئن، موفق نبوده است.
به همين دليل کانمن و تورسكی در سال ١٩٧٩ تئوری چشم انداز را ارائه کردند که نشان می دهد چگونه سرمايه گذاران در برخی مواقع به طور سيستماتيک، تئوری مطلوبيت را ناديده می گيرند.
تئوری چشم انداز در طی سال های دهه ٨٠ توسط دانشمندان ديگری نظير تالر، شيلر و جانسون تكميل شده و هم اکنون اين تئوری ۴ بخش مهم از ابعاد رفتاری سرمايه گذاران را در بر می گيرد که عبارتند از :
ضرر گریزی (Loss Aversion)
حسابداری ذهنی (Mental Accounting)
کنترل شخصی (Self-Control)
دوری از تاسف و پشیمانی (Regret Aversion)
تورش های رفتاری (Behavioral Biases):
منظور از تورش، انحراف از تصميم گيری های درست و بهينه است. از آنجایی كه زمان و منابع شناخت محدود هستند، نمی توان داده هايی را که از محيط اخذ می شوند، به صورت بهينه مورد تجزيه و تحليل قرار داد.
اگر از چنين روش های ابتكاری به طور انگشتی (Rule Of Thumb) مناسب استفاده شود، می توانند موثر واقع شوند، در غير اين صورت تورش های غير قابل اجتنابی پيش خواهند آمد.
به طور کلی ممكن است اشخاص در فرآيند تفكر و تصميم گيری دچار خطا شوند. در اين قسمت به بررسی سه دسته کلی از منابعی که باعث ايجاد تورش در فرآيند تفكر و تصميم گيری افراد می شوند پرداخته می شود.
اين سه دسته عبارتند از:
- روش های ابتكاری
- خود فريبی Self-Deception
- تعاملات اجتماعی Social Interactions
اگر این مطلب برای شما رضایت بخش بوده است، مطالعه مقاله سیستم رتبه بندی EPC را به شما پیشنهاد می کنیم.
نیچه و اقتصاد رفتاری!
نیچه و اقتصاد رفتاری! | زمانی که اقتصاد کلاسیک انسانها و تصمیماتشان را عقلانی فرض می کند، اقتصاد رفتاری این فرض را کنار می گذارد و به بررسی تجربی عوامل دخیل در تصمیمات انسانها در حوزه مالی می پردازد. مقاله زیر در پی بررسی یکی از آرا نیچه است که ارتباط جالبی با مسائل اقتصاد رفتاری دارد؛ اثر قیمت محصول بر تجربه مصرف کننده.
اقتصاددانان سنتی انسان را موجودی با عقلانیت نامحدود فرض می کردند و رفتارش را به عنوان کنشگری در اقتصاد محدود به معادلات ریاضی می دانستند. اما انسان ها گاه تصمیماتی به دور از عقلانیت می گیرند که توجیهشان با معادلاتی که خواستِ بیشترین سود و کمترین ضرر را فرض اولیه خود قرار داده اند، ممکن نیست. برای بسیاری از ما پیش آمده است که کالا یا خدمتی را خریداری کرده ایم درحالی که از غیرعقلانی بودن بهای آن یا حتی بی نیازی مان به آن آگاه بوده ایم.
برای مثال در جامعه ما تعارفات، چشم و هم چشمی ها و. مردم را به اخذ تصمیماتی وا می دارند که خود از غیرعاقلانه بودن آنها آگاهند. البته در بیشتر مواقع این اتفاق ناآگاهانه رخ می دهد. اگر اقتصاددانان بخواهند از این سوگیری های ذهنی چشم بپوشند، مدل هایی که ارائه می کنند به دور از واقعیت خواهد بود و عملا قدرتی برای پیش بینی نخواهد داشت. ناکامی این مدل های کلاسیک در حدس درست رفتار انسان ها و بازار، موجب شد شاخه ای از تلفیق دو رشته اقتصاد و روانشناسی به وجود آید که آن را اقتصاد رفتاری نامیدند. در واقع اقتصاد رفتاری به بررسی تاثیر عوامل روانی و ذهنی افراد بر تصمیماتشان در حوزه مسائل اقتصادی می پردازد. در موسسه فناوری کالیفرنیا (کلتک) و دانشگاه استنفورد تحقیقی پیرامون رفتار مردم پس از مصرف کالا صورت گرفت، به این شکل که یک نوع نوشیدنی را با دو بهای متفاوت به افراد می دادند و تاثیرگذاری آن را بر مغز آنها با عکسبرداری ام آرآی بررسی می کردند. این تحقیق نشان داد که نوشیدنی گران تر تاثیر و لذت بیشتری به نسبت همان نوشیدنی با قیمت کمتر، برای افراد به همراه دارد. تحقیق دیگری نشان داد که وقتی یک دارونما را به عنوان مُسکن و با دو قیمت متفاوت به افراد می دهند، تاثیرگذاری مسکن دارونما گران تر، بیشتر از همان مُسکن با قیمت کمتر است. این آزمایش ها اثر قیمت یک محصول بر تجربه مصرف کننده را نشان دادند، اما موضوعی که نیاز به بررسی بیشتر در علم اقتصاد رفتاری دارد این است که این رابطه مستقیم تا کجا ادامه خواهد یافت؟
آیا صرف افزایش قیمت، همواره می تواند تجربه مصرف کننده را لذت بخش تر سازد؟ یا شیب این نمودار در نقطه ای صفر شده و روندی نزولی را طی خواهد کرد؟ و اگر چنین است این نقطه را چگونه می توان شناخت؟ فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی در سال ۱۸۸۶ حدود یک قرن پیش از تولد اقتصاد رفتاری به این موضوع اشاره کرده است.او در کتاب «آواره و سایه اش»، در گزین گویه ای با عنوان «به بهای گزاف خریدن» نوشته است:
از هر آنچه به بهای گزاف می خریم، معمولا خوب استفاده نمی کنیم، زیرا بدون عشق و با خاطره ای دردناک از آن بهره می جوییم، یعنی ضرری دو چندان نصیب ما می شود.نکته ای که نیچه بدون آزمایش های تجربی و بی توسل به مدل های ریاضیاتی، با شهود و نگاه عمیق خود بیان می کند، این است که اگر بهای چیزی از حد معینی فراتر رود، به عبارتی دیگر «گران قیمت» نباشد بلکه بهایی گزافه داشته باشد، تجربه ما معکوس خواهد شد. یعنی با افزایش بیش از اندازه بهای یک محصول، میزان رضایت مصرف کننده، به همان نسبت کاهش خواهد یافت. این وظیفه اقتصاددانان رفتاری است که تفاوت گرانی و گزافگی قیمت را بازشناسند و آن نقطه بهینه را در نمودار قیمت و رضایت بیابند.